شهیدی که عاشق شهادت بود
به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید عیسی ذاکری دهم فروردين 1347، در روستاي ميرآباد از توابع شهرستان ميناب ديده به جهان گشود. پدرش جعفر، نگهبان سد بود و مادرش مريم نام داشت. طلبه سطح 2 در حوزه علميه قم بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. نوزدهم فروردين 1366، در فاو عراق بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد. پيكر او را در گلزار شهداي شهرستان زادگاهش به خاك سپردند.
زندگینامه به جا مانده از این شهید بزرگوار برای علاقمندان منتشر شد:
شهید ذاکری در تاریخ 1347/01/10 در روستای میرآباد در یک خانواده مذهبی تولد یافت و تا سن 6 سالگی در روستای مذکور در منزل پدری دوران خردسالی را گذراند. در این سالها روستای میرآباد بر اثر بارندگی و بارانهای مکرر و طغیان سیلاب قابل سکونت نبوده و خانواده شهید جبرا به همراه او به روستای هم جوار ( روستای طالار) هجرت کردند.
در این دوران که مرحله آموزش ابتدایی شهید بود. در مدرسه ابتدایی روستای گلشوار توسط پدر ثبتنام شدند و به مدت دو سال دوران ابتدایی را در آن روستا گذراندند. پس از دو سال به علت نامناسب بودن مکان سکونت به محله جوبیاریکوی میناب انتقال سکونت قطعی یافتند و ادامه دوران ابتدایی در مدرسه شهید جهانگیر امینی جوبیاریکو اشتغال به تحصیل داشتند. پس از اتمام دوران ابتدایی در مدرسه راهنمایی رازی میناب ثبتنام و سه سال مقطع راهنمایی را در این مدرسه به اتمام رساندند.
در طول دوران مدرسه در زمره شاگردان فعال و ممتاز از نظر درسی و اخلاقی و دیگر فعالیتهای اجتماعی در سطح مدرسه بودند. درون خانواده نیز نسبت به دیگر برادران امتیازات ویژهای داشتند. در یادگیری و روخوانی قرآن نسبت به دیگر برادران پیشگام و فعالتر حضور داشتند. مطیع محضر پدر و مادر بود. لازم به ذکر است استاد قرآن شهید در منزل پدر بوده است خلاصه کلام پس از اتمام مقطع راهنمایی با عنایت به جو فرهنگی خانواده و علاقه شخصی شهید بزرگوار به دروس حوزه و لباس مقدس روحانی و راه اندازی مدرسه حوزه علمیه در میناب جزء اولین افرادی بودند که در حوزه علمیه میناب به حوزه علمیه بندرعباس یعنی به حوزه علیمه در مرکز استان معرفی شدند و همچنین پس از یک سال تحصیل در حوزه علمیه بندرعباس به حوزه علمیه قم اعزام شدند. در مدت تحصیل در شهر مقدس قم بنا بر اظهارات استاتید حوزه شهید عیسی ذاکری از هر نظر در حوزه علمیه جزء طلاب ممتاز حوزه بودند.
شهید عزیز ذاکری بینهایت اخلاص داشتند، پاک بودند و ارزش شهادت را داشتند. عاشق شهادت بودند. تا آن جایی که اینجانب یاد دارم چهار نوبت به جبهه اعزام شدند و یک نوبت به اتفاق پدر اعزام شدند. این نوبت، نوبت قبل از شهادت بود. در هنگام پایان ماموریت به اصرار پدر برگشتند. پدر را به منزل رساندند و بدون اطلاع پدر دوباره به جبهه برگشتند و به شهادت رسیدند.