نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره شهید
برادر شهید «رضا یاری» می‌گوید: من و برادرم هردو در جبهه بودیم من چنگوله و برادرم دهلران، خیلی به هم وابسته بودیم. می‌خواست به دیدار من بیاید که به علت ناامنی منطقه، من گفتم خودم به ملاقاتش می‌آیم، دو روز بعد از آن دیدار بود که خبر شهادتش را شنیدم.» متن این خاطره را در نوید شاهد ایلام بخوانید.
کد خبر: ۵۶۴۸۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۵

برادر شهید «سیدحسن ایزدهی» می‌گوید: کاملاً معلوم بود که فضای جبهه بر او تأثیر گذاشته است. خصوصاً در سنگر‌ها حالتی از او می‌دیدم که پیدا بود یک حالت معنوی ماندگار در او ایجاد شد.
کد خبر: ۵۶۴۷۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۴

مادر شهید «احمدرضا اسدی کلایی» می‌گوید: همیشه در جهت جلب رضایت خدا قدم برمی‌داشت و در آخر هم خداوند جواب نماز شب‌های او را داده و در زمره‌ی شهیدان قرار داد.
کد خبر: ۵۶۴۶۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۲

همرزم شهید «علی اکبر بابائی ملکی» تعریف می‌کند: دارای روحیه گذشت و عفو بودند و در خیلی از موارد از جهت علمی به من کمک می‌کردند گاهی به یادشان می‌افتم می‌بینم که یک چیز گرانبها را از دست دادم.
کد خبر: ۵۶۴۴۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۷

برادر شهید «حسین علی اصغرپور» تعریف می‌کند: حسینعلی عارف و عاشق وارسته‌ای بود که شعله‌های عشق در وجودش زبانه می‌کشید، سرانجام در این آتش سوخت و به لقای معبودش پر کشید.
کد خبر: ۵۶۴۳۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۴

قسمت سوم خاطرات شهید «عسکری رضاکاظمی»
هم‌رزم شهید «عسکری رضاکاظمی» نقل می‌کند: «پرسیدم: این جا چکار می‌کنین؟ از زیر زبانشان کشیدم که هر وقت فرصت پیدا می‌کنند به آن محل خلوت می‌روند. یکی به داخل قبر می‌رود و دیگری بالای سرش قرآن می‌خواند.»
کد خبر: ۵۶۴۰۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۸

حسن برادر شهید «علی اصغر اسدی» تعریف می‌کند: سرم را با گوجه قرمز کردم و با باند بستم رفتم خانه. علی اصغر سر من را باند پیچی دید آمد کنارم نشست و سرم را بوسید گفت: بیا برویم دکتر. بعداً وقتی متوجه شد شوخی کردم خیلی خوشحال شد و گفت: «خدا را شکر که سالم هستی.»
کد خبر: ۵۶۳۶۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۳

رحیم برادر شهید «کریم اسدی مرمتی» تعریف می‌کند: بسیار معتقد و مذهبی بود. در شب عروسیش حتی اجازه کف زدن به اعضای خانواده نداد و نوار حاج صادق آهنگران را گذاشته بود.
کد خبر: ۵۶۳۵۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۱

معصومه اسکندری دختر شهید«عبدالعلی اسکندری خانقاهی» تعریف می کند: پدرم خیلی عاشق امام بود وقتی تصویر امام (ره) را در تلویزیون می‌دید صلوات می‌فرستاد ما هم به سمت تلویزیون می‌رفتیم آقا را می‌بوسیدیم.
کد خبر: ۵۶۳۴۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۹

پدر شهید «محمد ولی یونسی» تعریف میکند: من و او با هم به سنگر‌های تصرف شده دشمن بعثی برای سرکشی می‌رفتیم ایشان اکثر فشنگ‌های رسام را جمع می‌کرد و شب‌ها به طرف دشمن شلیک می‌کرد، عاشق فشنگ رسام بود.
کد خبر: ۵۶۳۴۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۸

مادر شهید انقلابی «مجتبی ارفعی زرندی» در خاطراتش می‌گوید: مراسم تشییع پیکری که برای مجتبی برپا شد بی‌نظیر بود و تقریبا همه مردم شهر آمده بودند.
کد خبر: ۵۶۳۲۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۷

پدر شهید «عادل جعفری شبکلائی» تعریف می‌کند: علاقه شدیدی به امام داشت و آماده و گوش به فرامین او بود. به خاطر عشق و ارادتی که به امام و انقلاب داشت، بیشتر وقت خود را در پایگاه با بچه‌های بسیجی می‌گذراند.
کد خبر: ۵۶۲۹۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۰

پدر شهید «مهدی پورهاشم کله بستی» تعریف می‌کند: نسبت به بدحجابی یا بی‌حجابی حساس بود. مخصوصا به مادر خود رعایت حجاب و شرکت در جلسات مذهبی و بسیج را توصیه می‌کرد.
کد خبر: ۵۶۲۸۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۸

چهارمین رویداد استارت آپی سرآمدان شاهد و ایثارگر گیلان امروز (شنبه) با رقابت هشت تیم برای راهیابی تیم‌های برتر به رقابت‌های کشوری، در پارک علم و فناوری استان به کار خود پایان داد.
کد خبر: ۵۶۲۵۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۱

قاب خاطره از سرباز گمنام امام زمان شهید «یارحسین محمدی» از شهدای دفاع مقدس استان ایلام که دی ماه 1367 در حین مأموریت در کوه مانشت به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
کد خبر: ۵۶۱۶۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۰

همرزم شهید «مصطفی تیرگران» تعریف می‌کند: در هفت تپه که بودیم هنگام شب آقا مصطفی یک لیوان پر آب بر می‌داشت و آب را برای ساختن وضو نماز شب استفاده می‌کرد.
کد خبر: ۵۶۱۳۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۵

همرزم شهید «سیدجواد معصومی» تعریف می‌کند: شهید در مناطق جنگی که حضور پیدا می‌کرد، تحت هیچ شرایطی شوخی نمی‌کرد چون معتقد بود و احساس می‌کرد که امام زمان در جبهه‌هاست و در حضور امام زمانمان نباید بی‌ادبی کنیم.
کد خبر: ۵۶۱۱۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۱

خواهر شهید «سیدعباس موسوی لموکی» تعریف می‌کند: یک بار در بیمارستان مشهد بستری بودند که از ناحیه دست و پا تیر خورد و عملش کردند. پدر و مادر و برادرم برای دیدنش رفته بودند. او خواب بود. در عالم خواب با امام زمان (عج) صحبت می‌کرد. پدر رفت او را صدا کرد و بعد که بیدار شد گفت چرا من را صدا زدی، داشتم با امام زمان (عج) صحبت می‌کردم.
کد خبر: ۵۶۱۰۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۸

فرزند شهید «علی خلیلی» تعریف می‌کند: همیشه می‌گفت حاضر است سرش را برای امام حسین بدهد که آخر هم جنازه ایشان بدون سر برگشت.
کد خبر: ۵۶۰۹۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۵

مادر شهید «سید باقر تاکامی» تعریف می‌کند: روزی از ساری به منزل آمد و زیر بغلش یکی چیزی را مخفی کرد من متوجه شدم به او گفتم این چیست؟ گفت این رساله امام خمینی است. من گفتم امام خمینی کیست؟ گفت: آرام تر. اگر کسی صدای ما را بشنود ما را به رژیم شاه معرفی می‌کند این کتاب را عموجانم به من داد گفت ببر و برای مادرت بخوان! آن شب تا سحر رساله را برایم خواند و مرا کاملاً با شخصیت امام آشنا کرد.
کد خبر: ۵۶۰۸۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۳