نوید شاهد - علی داوودی یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود میگوید: سه ماهی میشد که مشغول طرح بودم و توی کارگاه وقتم میگذشت. دلم برای خانواده و شهرم تنگ شده بود. طرح را روی سد دز پیاده کردیم که روی آب ماند و پایین نرفت. حالا آب سرکش دز از پایین و اطراف مهار شده بود و بهترین جا برای آموزش شنا بود.
کد خبر: ۴۸۴۶۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۱
نوید شاهد - اصغر نصیری یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: مسیر شلوغ بود و از سرسام موجهای انفجار راه را گم کردیم. زیر نور منورهای رنگبهرنگ عراق دیدم که قایق محکم به اسکلهای خورد و ایستاد. از ترس اینکه حالا خودمان اسیر بشویم نفس در سینههایمان حبس شد.
کد خبر: ۴۸۴۶۰۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۰
نوید شاهد - احمد محمدی یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: بعد از عملیات بدر که پیگیر هویت آن جنازه شدم، فهمیدم پیکر یکی از بچههای خلخال بوده که در عملیات خیبر مجروح شده و در آن بیراهه گیر افتاده. هیچوقت دیگر نتوانستم آن میدانچه را پیدا کنم. گاهی فکر میکنم بیقراری و اشکهای پنهان یک مادر در نماز شبهایش بود که نیمههای شب مرا به آن سمت کشانده بود.
کد خبر: ۴۸۴۶۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۹
نوید شاهد - محمدجواد محجوبی یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: عصبانی بود و وقتی دید از جایم تکان نخوردم، پارو را پایین آورد. زیر لب به من بد و بیراه گفت و روی زمین نشست. خواستم دلداری اش بدهم، اما ترسیدم دوباره آتیشی شود.
کد خبر: ۴۸۴۶۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۸
نوید شاهد - احمد فتحی یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: یکی از بچه ها که حال خوشی نداشت، روی زمین نشست و زانوی غم بغل گرفت و گریه کرد. چند لحظه بعد داد زد: «پیدا کردم، پیداش کردم.»
کد خبر: ۴۸۴۶۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۷
نوید شاهد - محمدجواد محجوبی یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: ماسکم را توی قایق جا گذاشته بودم. از سنگر بیرون دویدم. باران می بارید. دنبال ماسکم رفتم داخل قایق، آنجا نبود. باران اثر شیمیایی را کم کرده بود، اما کمی از آن را استنشاق کردم.
کد خبر: ۴۸۴۵۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۶
نوید شاهد - سید آیت ابراهیمی یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: ما را از شیراز به منطقهی بهمنشیر و منطقهی سد دز انتقال دادند. شبانه تمرین میکردیم. در آن دوران تحریمها به حدی شدید بودند که لباس غواصی نداشتیم.
کد خبر: ۴۸۴۵۹۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۵
نوید شاهد - سید آیت ابراهیمی یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود میگوید: آقای ایرانزاد را پیدا کردم. او جانشین شهید باکری بود. به من گفت: سید در چادر فرماندهی یک امانتی دارید. همان روز رفتم چادر فرماندهی، آقای ایرانزاد پاکتی را به من دادند و گفتند شهید باکری قبل شهادتشان اینها را برای شما آماده کرده بودند.
کد خبر: ۴۸۴۵۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
نوید شاهد - رضا کاظمی راد یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: حمید را بیدار کردم و گفتم: «برادر! ببین کجا خوابیدیم.»چشمش که به صورت من افتاد، بلند شد و نشست. تعجّب کرده بود. جسدها را نشانش دادم. خندید و گفت: «اصلاً شبیه خودت نیستی رضا!».
کد خبر: ۴۸۴۵۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
به مناسبت نزدیک شدن به سالروز ورود آزادگان منتشر میشود؛
نوید شاهد - آزاده سرافراز «کلانتر علی آبادی» از جمله آزادگان استان ایلام است که چهار سال دوران سخت اسارت را در اردوگاه الرمادیه عراق سپری کرده است. نوید شاهد ایلام به مناسبت نزدیک شدن به سالروز ورود آزادگان خاطره ای از وی با عنوان "در سایه عنایت انبیاء" را برای مخاطبان خود منتشر می کند.
کد خبر: ۴۸۴۵۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
خاطرهای از آزاده سرافراز نصرت الله سبزعلی پور؛
نوید شاهد - آزاده سرافراز نصرت الله سبزعلی پور از جمله آزادگان استان ایلام است که 26 ماه دوران سخت اسارت را در اردوگاه عراق سپری کرده است. نوید شاهد ایلام به مناسبت نزدیک شدن به سالروز ورود آزادگان خاطره ای از مجروحیت و معلولیت سربازان عراقی با عنوان «حلقه حقارت» را برای مخاطبان خود منتشر می کند.
کد خبر: ۴۸۴۵۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۱
نوید شاهد - برادر شهید "محمداسماعیل پیوندی" نقل میکند: «دکتر در حالی که وسایل معاینه را روی میز میگذاشت، گفت: خودشون باید پوسیده بشن تا در بیان. به زانوی محمداسماعیل نگاهی کردم و ناراحت گفتم: تازه آقای دکتر! اگه من نمیفهمیدم، داداشم هیچ وقت بروز نمیداد. محمداسماعیل پاچه شلوارش را روی زانویش کشید و با خنده گفت: پس این مهمانهای ناخوانده همیشه باهام هستن ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۸۴۴۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۹
نوید شاهد - کاظم سلیمی یکی از جانبازان سرافراز زنجان در خاطرات خود میگوید: «بدون اینکه با کسی حرف بزنم، از بچه ها فاصله گرفتم. خاک آنجا مثل برف، نرم بود. وقتی راه می رفتم، پاهایم تا قوزک در آن فرو می رفت. پنجاه- شصت متری از بچه ها دور شدم و پشت به آنها، دو زانو روی زمین نشستم. پنجه هایم را پر از خاک کردم و به سر و رویم پاشیدم.»
کد خبر: ۴۸۴۳۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 59 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: بمب های شیمیایی دشمن خطر بازگشت دوباره به دژ را منتفی کرد، اما جای بد و تأسف بارش آنجا بود که هیچکدام ماسک ضد گاز نداشتیم و تمام تجهیزات انفرادی خود را هنگام عقب نشینی انداخته و حالا جز یک سلاح چیز دیگری به همراه نداشتیم، درست وسط آب بودیم.
کد خبر: ۴۸۴۳۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۱
نوید شاهد - ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان تهران، مراسم خاطره گویی پیشکسوتان دفاع مقدس را در روز جمعه 10 مردادماه ساعت 19 با رعایت پروتکلهای بهداشتی در ورامین، یادمان شهدای گمنام برگزار میکند.
کد خبر: ۴۸۴۳۲۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۷
نوید شاهد - به پاس رشادت، مجاهدت و ايثارگری شهدا و رزمندگان استان، نوید شاهد چهارمحال و بختیاری مجموعهای از عکسهای تاریخی به جای مانده از شهدا و رزمندگان استان چهارمحال و بختیاری با عنوان "در قاب خاطره ها" را برای علاقمندان منتشر میکند.
کد خبر: ۴۸۴۳۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۹
نوید شاهد خراسان جنوبی خاطره گویی از زندگی شهید "اللهیار جابری" را منتشر میکند که در ادامه از علاقمندان به دیدن این فیلم دعوت میکنیم.
کد خبر: ۴۸۴۱۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۶
معلم شهيدی كه در مدرسه جبههها درس عشق میآموخت،
نويد شاهد - شهيد «نعمت اله نادری زرنه» از شهدای جنگ تحميلی است كه در آستانه عمليات مرصاد به درجه رفيع شهادت نايل آمد. نويد شاهد ايلام به ذكر خاطره ای از رشادتهای اين شهيد والامقام از يكی از همرزمان وی میپردازد.
کد خبر: ۴۸۴۱۳۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۵
نوید شاهد _ یکم مردادماه سی چهارمین سالروز شهادت "شهید حسين نجاتىدولق" است از این رو سایت نوید شاهد تهران بزرگ خاطره ای از زبان مادر این شهید والامقام را برای علاقه مندان منتشر میکند.
کد خبر: ۴۸۴۰۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۴
نوید شاهد - هاجر رونما همسر شهید اسدالله رونما در بیان خاطره ای از آغاز زندگی مشترک و مراسم ازدواج با شهید اسدالله رونما اینطور می گوید: زمان زیادی از عقدمان نگذشته بود که بساط عروسی را برپا کردند سه شب و سه روز جشن عروسی بود. مراسم عروسی تمام شده بود هنوز چند ماهی از سربازی اسد داماد 18 ساله باقی مانده بود. سربازی اش که تمام شد خوشحال بودم که برای همیشه پیش من می ماند...
کد خبر: ۴۸۳۹۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۱