نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - کتاب
نویسنده کتاب لباس رزم من امروز سفید است:
نوید شاهد- «بهاره دانشگر» نویسنده کتاب «لباس رزم من امروز سفید است» اظهار داشت: وقتی ویروس کرونا وارد کشور ما شد همه دچار وحشت از این مهمان شوم ناشناخته شدند. ویروس کرونا جان عزیزان مان را می گرفت و به دلیل اینکه در آن روزها شناخت کمی از این بیماری داشتیم کاری از دست ما بر نمی آمد. وقتی ایثار کادر درمان را دیدم تصمیم گرفتم تا کتاب ی در این باره بنویسم. جبهه امروز در بیمارستان است.
کد خبر: ۵۰۱۸۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۲۹

نوید شاهد - کتاب «عصر‌های کریسکان» از سوی انتشارات سوره مهر صوتی شد.
کد خبر: ۵۰۱۸۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۲۷

نوید شاهد گیلان بخشی از کتاب شعر «میراث سلیمانی» که توسط معاونت فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان گیلان به صورت صوتی تولید شده را برای علاقمندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۰۱۸۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۹

نوید شاهد - به مناسبت روز بزرگداشت شهدا، از کتاب «شهدای ورزشکار» به همت اداره ورزش و جوانان و با حضور عنبربیز رئیس بنیاد شهرستان ملارد، مسئولان شهرستانی در زورخانه شهید «ابراهیم هادی» رونمایی شد. گزارش تصویری این رونمایی را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۰۱۸۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۲۶

نوید شاهد - کتاب «یادگاری به معشوق»، زندگی‌نامه و خاطرات شهید «علیرضا زغل» که مهران غزل آن را به رشته تحریر درآورده است، روانه بازار شد.
کد خبر: ۵۰۱۸۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۲۷

نوید شاهد – کتاب «کسوف در نیم روز» در شانزده فصل به خاطرات شهدا و جانبازان روستا‌های قلعه جی، نژمار، کانی دینار، نی، بالک، هجرت، درگاه شیخان، بهرام آباد، بلبر، مرگ، شارانی، تازه آباد، کال بالا و درزیان است که مورد حمله بمباران شیمیایی قرار گرفتند. جزئیات این کتاب را در نوید شاهد کردستان بخوانید. ‬‬‬‬
کد خبر: ۵۰۱۸۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۲۶

معرفی کتاب؛
نوید شاهد - کتاب «گنج‌های شنیدنی» به قلم سمیرا سادات امامی، مجموعه دو نهضت خاطره نویسی دفاع مقدس استان سمنان است.
کد خبر: ۵۰۱۸۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۲۶

نوید شاهد_ کتاب گویای «رفیق مثل رسول» به نویسندگی شهلا پناهی لادانی و گویندگی حسین قاسمی رونمایی شد.
کد خبر: ۵۰۱۷۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۲۵

نوید شاهد - محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: نامه را از دست صدیقی قاپیدم. روی میز انداختم و گفتم: هر کاری میخوان، بکنن. کارمند بانک سپه تو خونه های سازمانی ارتش خونه داره، اون وقت من باید وسایلم گوشه خیابون بمونه؟
کد خبر: ۵۰۱۷۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۰۶

نوید شاهد - محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: مش عباد سوئیچ ماشین را کف دستم گذاشت و ابروهایش را درهم کشید.لبخند زدم و سوئیچ را در جیبم گذاشتم. به چشم هایم زل زد. اگه یه خط روی ماشین بیافته، خودت میدونی، دیگه بهت ماشین نمیدم! پشت فرمان نشستم و گفتم: خیالت راحت، جنازه ی ماشین رو به دستت می رسونم!
کد خبر: ۵۰۱۷۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۰۳

نوید شاهد - محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: پدرم حق داشت، از کاری که انجام داده بودم، پشیمان شدم. با کیومرث و حبیب تماس گرفتم. آنها هم پشیمان شده بودند. دوست داشتند دوباره به هفتگل برگردیم. حبیب گفت: ما مرد روزهای سختیم، هر سختی باشه اون رو به جون میخریم. فکر میکنم اگه برگردیم بهتره.
کد خبر: ۵۰۱۷۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۳۰

نوید شاهد - محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: غلامحسین توی فکر فرو رفت و کمی مِنّ ومِنّ کرد: بابا از من و علیرضا قول گرفته مثل تو نظامی نشیم، درس بخونیم تا بریم دانشگاه. من بهش قول دادم، ولی نظامی گری رو دوست دارم. نفس عمیق کشید و دستپاچه از جایش بلند شد.
کد خبر: ۵۰۱۷۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۲۶

نوید شاهد – مرتضی حلاوت تبار دوست شهید حمید احدی در کتاب " چشم‌هایش می‌خندید" می‌گوید: دوّمین روز، توی حرم غلغله بود. مردم به خاطر جشن نیمه‌ی شعبان آمده بودند. امّا خبر وفات «حاج‌ احمد کافی» همه را غافل‌گیر کرد. مراسم تشییع ایشان در حرم بود و ما هم شرکت داشتیم. در آن گیرودار، بعضی‌ها شعار ضد شاه می‌دادند.
کد خبر: ۵۰۱۷۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۰۵

نوید شاهد – مرتضی حلاوت تبار دوست شهید حمید احدی در کتاب " چشم‌هایش می‌خندید" می‌گوید: آن قدرها هم که خیال می‌کردیم بزرگ نشده بودیم. امّا با این سفرهای مجردی، احساس می‌کردیم برای خودمان یک پا مرد شده‌ایم. از خوش‌حالی دل توی دل‌مان نبود.
کد خبر: ۵۰۱۷۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۰۲

نوید شاهد – اصغر اسکندری دوست شهید حمید احدی در کتاب " چشم‌هایش می‌خندید" می‌گوید: روزی حمید به من گفت؛ اینا چه آهنگیه گوش می‌دی پسر؟ این چیزا قلبت رو تاریک می‌کنه. خودت هیچی! لااقل صداشو کم کن که ما نشنویم. این را گفت و صفحه گرام را برداشت و شکست. اوّلین بار بود حمید را آن‌طور جدی می‌دیدم.
کد خبر: ۵۰۱۷۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۲۸

نوید شاهد – اصغر اسکندری دوست شهید حمید احدی در کتاب " چشم‌هایش می‌خندید" می‌گوید: کنار تکیه‌ی «حضرت علی اکبر(ع)» ایستاده بودم که دیدم حمید و دوستانش دارند به طرفم می‌آیند. هر کدام یک دفتر توی دست‌شان بود. سلام دادم و خواستم برگردم طرف خانه که حمید از بازویم گرفت. کجا؟ مگه نمی‌آی کلاس؟
کد خبر: ۵۰۱۷۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۲۵

خاطره‌ای از شهید رمضان فتوحی
«پنجعلی مهری» پسر خاله شهید «رمضان فتوحی»، در کتاب «پرواز سبز» نوشته «رؤیا نظری» خاطره‌ای زیبا از شهید را تعریف کرده است که در بخشی از آن گفته است: «بعضی شب‌ها می‌فهمیدم سنگر را ترک کرده و خبری از او نیست. یک شب دنبالش رفتیم تا ببینیم کجا می‌رود. دیدیم پشت سنگرها در گوشه‌ای گودالی مانند قبر کنده بود و در آن مشغول نماز بود.»
کد خبر: ۵۰۱۶۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۶

نوید شاهد - انتشارات کتاب ستان معرفت ویراست چهارم رمان «عاشق داعشی من»، نوشته هاجر عبدالصمد را منتشر و روانه بازار نشر کرد.
کد خبر: ۵۰۱۶۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۲۴

نوید شاهد - کتاب «مهران می‌خندد» به زندگینامه و خاطرات شهید مرزبان «مهران اِقرع» می پردازد.
کد خبر: ۵۰۱۶۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۷

نوید شاهد - کتاب "بی‌قرار"، خاطره‌هایی از سردار شهید "حجت‌الله صنعت‌کارآهنگری‌فرد" است که نخستین بار سال ۱۳۸۳ با تیراژ ۲ هزار نسخه به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۵۰۱۶۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۲۴