خاطرات شهید - صفحه 5

خاطرات شهید

شهید نوروزی: ان‌شالله فرزندم تهدید بزرگی برای دشمنان انقلاب باشد

شهید مدافع حرم مهدی نوروزی در وصیت نامه خود بیان می کند: «ان شاء الله آمده است انتقام حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) را بگیرد. ان شاء الله تهدید بزرگی برای دشمنان نظام، انقلاب و اهل بیت (علیه‌السلام) باشد. وجودش خود تهدید برای دشمنان باشد.»

سخاوت شهید «محمود مروت» مثال زدنی بود

پدر شهید محمود مروت: محمود قلب رئوف و مهربانی داشت، بی ریا و بدون چشم داشت به مردم کمک می‌کرد و در سخاوت مثال زدنی بود.

سنگر فرماندهی که عکس امام را ندارد ناقص است

همرزم شهید «علی اصغر رویان» در خاطرات خود از این شهید گفت: علی اصغر سنگر فرماندهی را دید و گفت این سنگر ناقصه، رفت و عکس امام خمینی را آورد و ادامه داد سنگر فرماندهی که عکس امام را نداشته باشد ناقص است.

روایت سردار سلیمانی از ایده‌های ناب حاج یونس

شهید «حاج قاسم سلیمانی» پیرامون شهید زنگی آبادی می گوید: ایده حاج یونس این بود که ما باید نیروهایمان را مانند چریک تربیت کنیم به طوری که اگر یک هفته توی بیابان گیر کردند و اسیر شدند از گرسنگی یا تشنگی اطلاعات را لو ندهند و مقاومت در مقابل این امر تنها از طریق آموزش‌های سخت و طاقت فرسا میسر است.
بعد از ۱۸ سال گمنامی، یک جفت کفش سهم من شد
شهید عملیات رمضان:

بعد از ۱۸ سال گمنامی، یک جفت کفش سهم من شد

در مدتي كه برادرم مفقود بود، مادرم رحمت خدا رفت و بعد از هجده سال اعلام كردند كه تعدادی جسد شهيد آورده‌اند. وقتي ما رفتيم از عبدالرضا فقط آثاري آورده بودند. يک جفت كفش از برادرم آورده بودند كه كنار جسدش در يک كانال بوده... در متن خبر ادامه خاطره ی برادر شهید عبدالرضا آتشی را بخوانید.
پیرامون شهید «احمد عبدالهی»؛

بدون ترس از تیر و ترکش نماز خواند

همرزم شهید «احمد عبدالهی» به نقل از شهید می گوید: گلوله ها چنان می اومدن که رکعت اول رو با شتاب خوندم. یکدفعه یادم اومد در حال صحبت کردن با خدا هستم و از ترس تیر و ترکش، فقط به جان خودم فکر می کنم؛ استغفار کردم و رکعت دوم رو عادی خوندم؛ مثل همیشه.

دست‌نوشته همسر شهید «قربانعلی سلطانی»/ خدا او را انتخاب کرد

همسر شهید «قربانعلی سلطانی» در خاطره‌ای از این شهید گفت: روزهای اخری که کنار من بود، حال و هوای عجیبی داشت احساس میکردم خدا او را انتخاب کرده است.
شهیدان رضایی به روایت برادر؛

دلاوری رزمنده‌ای که با شلیک مستقیم هواپیما شهید شد

برادر شهیدان رضایی می گوید: یکی از بچه‌ها که نامش علی بود پشت چهارلول می‌نشست و با شجاعت عجیبی که داشت هواپیماهای عراقی را مقهور نترسی خود می کرد، یک روز هواپیماها راکتی به سمت او شلیک کردند به طوری که نه از علی و نه از چهارلول اثری نماند.
شهیدان رضایی به روایت برادر؛

با خون خود نوشت «مرگ بر شاه و درود بر خمینی»

برادر شهیدان رضایی می گوید: جوان های هم سن وسال کرامت در محله های مختلف بزنجان برای پیروزی انقلاب فعال بودند. محله باغ راهوئیه از محلاتی بود که جوان های آن هم تحصیل کرده و هم انقلابی بودند. یک روز یکی از جوان های همین محله دستش را با تیغ برید و با خون خود روی دیوار نوشت: مرگ بر شاه و درود بر خمینی.

چند خاطره خواندنی از سردار شهید «جمیل شهسواری»

سردار ایزدی، فرمانده وقت نیروی زمینی سپاه، در معرفی سردار شهید «جمیل شهسواری» گفته است: «ارتفاعات بلند و سترگ منطقه دیواندره، مریوان، بانه و کوه‌های چهل چشمه در مقابل صلابت و ایستادگی او و یاد چهره مردانه‌اش، به لرزه می‌افتاد.»
روایت «شهین نادری» از همسر شهیدش؛

عشق همسرم به امام (ره) و انقلاب اسلامی را فراموش نمی کنم

همسر شهید «هوشنگ مداحی‌پور» می گوید: حاصل شش سال زندگی مشترک ما، سه فرزند و خاطرات زیبایی است که از اوج ایثار و عشق هوشنگ به امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی در ذهن من جای گرفته است.
برشی از کتاب «بگو به جان امام»؛

دردناک‌ترین صحنه را در پیرانشهر دیدم

در خاطرات «فاطمه پورجوپاری» همرزم شهید "علی ایرانمنش" آمده است: یکی از دردناک‌ترین صحنه‌هایی که دیده‌ام، صحنه رویارویی با پیکر نوجوان شهید «علی ایرانمنش» بود، چهره‌ی پاک و معصوم علی، ما را میخکوب کرد. به قدری او را شکنجه کرده و با قنداق تفنگ به صورت و بدنش کوبیده بودند که صورتش له و استخوان‌هایش شکسته شده بود. جنازه علی را که دیدم به نظرم آمد یک مرد چهل ساله را اینگونه شهید شهید کرده‌اند.
خاطراتی از شهید «علی يار شول»؛

صدای انقلاب باید در جهان طنين افكن شود

شهید علی یارشول گفت: اگر قرار است كه من تكّه تكّه شوم تا صدای انقلاب در جهان طنين افكن شود، پس ای خمپاره‌ها و ای تيرهای بلا مرا دريابيد و گوشت و استخوانم را قطعه قطعه كنيد. من حاضرم و راضی هستم كه كوچكترين اثری از من نماند، اما نور انقلاب جهان را روشن كند.
زندگینامه شهید «سعید افتاده هرسینی»؛

شهیدی که در جبهه به فکر ادای حق الناس بود

خواهر شهید «سعید افتاده هرسینی» در بیان خاطرات برادرش می گوید: او در دوران كودكی ده تومان از یک نفر قرض كرده بود و در جبهه به هم‌رزمانش گفته بود كه به پدرم بگویید ۱۰ تومان را پس دهد.
خاطرات همسر شهید «علیرضا اشرف گنجویی»؛

پدرم علیه طاغوت سینه سپر می‌کرد

در خاطرات همسر شهید «علیرضا اشرف گنجویی» آمده است: پدرم هم فرهنگی بود و هم اهل مسجد و تکیه و هم یک مبارز انقلابی که علیه طاغوت سینه سپر می کرد. از زمانی که خودم را شناختم، بابام توی مسجد مشغول رسیدگی به امورات دینی خودش و مردم بود.

لطفا از او استقبال کن

همکار شهید میثم عبدالله زاده آرانی در خاطرات خود از این شهید گفت: پسر نوجوانی با ظاهری نامناسب برای تشکیل پرونده به بسیج آمد، میثم به من گفت که پرونده اش را تشکیل بده و از او استقبال کن.
خاطرات خودنوشت حاج قاسم از دوران انقلاب(3):

«اولین باری که حاج قاسم نام امام خمینی را شنید»

در خاطرات شهید «حاج قاسم سلیمانی» آمده است: سؤال کردند: «تا حالا اصلا نام خمینی رو شنیده ای؟» گفتم: «نه.» سید از زیر پیراهنش عکسی را درآورد. عکس را برابر چشمانم قرار دادند. عکس یک مرد روحانی میان سال که عینک بر چشم، مشغول مطالعه بود و زیر آن نوشته بود «آیت الله العظمی سیدروح الله خمینی».

دفترچه خاطرات و دستنوشته شهید "سیدعلی رمضانی حسینی"

نوید شاهد- دفترچه خاطرات و دستنوشته شهید "سیدعلی رمضانی حسینی" را منتشر می کند. او روز یکم فروردین ماه 1342 در روستای کوشک از توابع شهرستان بیرجند متولد و روز سی ام خرداد ماه 1363 در منطقه کامیاران به فیض شهادت نایل شد.
پیرامون شهید «حاج قاسم سلیمانی»؛

ادا کردن قرض پدر/ مناعت طبع را از پدرم یاد گرفتم

در خاطرات شهید «حاج قاسم سلیمانی» آمده است: به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» حاج محمد با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
خاطراتی پیرامون شهید «حاج علی ژاله»؛

ساخت سنگر در شرایط بحرانی !

همرزم شهید «حاج علی ژاله» می گوید: حاج علي را ديدم كه به پشت، روي زمين خوابيده و در حالي كه الوار سنگينی را روي سينه گذاشته بود، آن را حركت مي‌داد تا براي سنگر آماده كند. نه يكبار، بلكه چندين بار اين كار را انجام داد تا سنگر مقاومی بنا نهد.
طراحی و تولید: ایران سامانه