شهدای نهاوند - صفحه 3

شهدای نهاوند
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

خاطرات|با تبسمی زیبا نگاه کرد و گفت: "مردم خودشان می دانند"

حاجی! بعد از تبلیغ برای دیگران، دست کم برای مردم می گفتی که خودت هم برای نمایندگی مجلس اسم نوشته ای! با تبسمی زیبا نگاه کرد و گفت: مردم خودشان می دانند.
معرفی شهدای انقلاب در همدان

زندگینامه شهید انقلابی "علی کوچک زمانیان"

شهید انقلابی "علی کوچک زمانیان"، فعالیت های خود را در قالب پخش اعلامیه و نوارهای سخنرانی حضرت امام خمینی و تشکیل مجالس سخنرانی و روشنگرانه ادامه داد و به حدی در این زمینه کوشید و مطرح شد که در لیست خرابکاران ساواک قرار گرفت.
وصيتنامه شهید انقلابی "عبادالله خدارحمى"

از اموالم براى مستمندان و همسايه‌ها ذغال و لباس براى عيدشان بخريد

شهید انقلابی "عبادالله خدارحمى": از مقدار پولى كه ارثيه من مي باشد، مبلغ هزار تومان به جهت پول موتور و بقيه را براى مستمندان و همسايه‌ها ذغال و لباس براى عيدشان بخريد.
معرفی شهدای انقلاب در همدان

زندگینامه شهید انقلابی، "عبادالله خدا رحمی"

شهید انقلابی، "عبادالله خدا رحمی"، با توان جسمی شایان ملاحظه ای که داشت در نوجوانی به ورزش کشتی روی آورد و توانست تا کسب مدال طلای قهرمانی آموزشگاه های کشور پیش برود.
وصيتنامه شهید انقلابی، "صمد سورى"

من شهيد مى شوم و راهم شهادت است

شهید انقلابی، "صمد سورى ": من شهيد مى شوم و راهم نيز شهادت است و اين آرزويم است و از خدا مى خواهم كه شهيد بشوم.
معرفی شهدای انقلاب در همدان

زندگینامه شهید انقلابی، "صمد سوری"

شهید انقلابی، "صمد سوری"، از همان کودکی در مکتب آل الله درس آزادی و آزادگی آموخت و با افکار عمیق و انقلابی حضرت امام خمینی معمار کبیر انقلاب آشنا شد. هنوز نوجوان بود که پا به عرصه مبارزات انقلابی نهاد و به عنوان یک نیروی فعال انقلابی در برنامه ها و راهپیمایی ها شرکت می کرد.
معرفی شهدای انقلاب در همدان

زندگینامه نوجوان انقلابی شهید "شکرعلی سوری"

نوجوان انقلابی شهید "شکرعلی سوری"، شکر علی سوری با وجود اینکه کودکی بیش نبود همراه با دیگر جوانان و نوجوانان انقلابی شهرستان نهاوند در فعالیت های مبارزاتی شرکت کرد و در راه مبارزه با رژیم طاغوت گام برداشت.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

بودم بودم، حساب نیست؛ هستم هستم، حساب است

انقلاب پیروز شد و مدتی گذشت. یک روز رفتم پیش حاج آقا و گفتم: شما برای نمایندگی حتما نامزد بشوید؛ چون من مطمئنم که اگر در مورد سابقه مبارزاتی و سیاسی خودتان برای مردم صحبت کنید و آنها کاملا شما را بشناسند و پی به توانایی های شما ببرند، به شما رأی خواهند داد. در جواب ام گفت: بودم بودم، حساب نیست؛ هستم هستم، حساب است.

اگر مرا دوست دارید، دیگر این کار را نکنید

یکی از همان روزها دو نفر از برادرها خسته و تشنه از روستایی برگشته و به پشت مسجد رفته بودند؛ به خیال خودشان جایی که کسی آنها را نمی دیده، داشتند آب می خوردند. حاج آقا طالبیان از راه رسیده و با ناراحتی گفته بود: عزیزان من! این چه کاری است که شما می کنید؟! شما به خاطر این که من به مجلس بروم، عملی واجب را ترک می کنید و می روید برای من تبلیغ می کنید؟! اگر برای من است، اگر مرا دوست دارید، دیگر این کار را نکنید. روزه بر شما واجب است.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

هدف از شرکت در انتخابات انجام تکلیف و وظیفه الهی بود

چهره اش از هم باز شد و با تبسمی دل نشین گفت: هدف از شرکت در انتخابات انجام تکلیف و وظیفه الهی بوده. اگر هدف شما همین مطلب بوده، بلند شوید دسته جمعی وضو بگیریم و نماز شکر بخوانیم؛ ولی اگر هدف دیگری جز رضای خداوند داشته اید، وضو بگیرید و نماز بخوانید و استغفار کنید. شاید خداوند گناهان شما را ببخشد.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

همه چیز را فقط برای خدا می خواست

وقتی همراه حاج آقا طالبیان به روستاهای "گره چاقا" و "فیروزان" رفته بودیم، شاهد بودم که رقبای انتخاباتیش را روحانی و به نوعی اصلح معرفی می کرد و از مردم تقاضا داشت که به یکی از آن دو نفر رای بدهند و این چیزی جز زهد، تقوا و اعمال خالصانه او نبود که همه چیز را فقط برای خدا می خواست
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

من که پشت سرش نشسته بودم، حتی یک آخ هم نشنیدم

من که پشت سرش نشسته بودم، حتی یک آخ هم نشنیدم. به سرعت او را به بیمارستان رساندیم. پایش را چندین بخیه زدند و پانسمان کردند. مدت ها با عصا راه می رفت. تحمل و مقاومتش در مقابل دردها بی نظیر بود. هیچ وقت در مقابل درد و مصائب و مشکلات بی تابی از او ندیدم.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

حتی پول کرایه مشهد تا نهاوند را ندارم، با مخارج تبلیغات چه کنم؟

نهایتا بر اثر پافشاری و اصرار ما گفت: من حتی آنقدر پول ندارم که کرایه مشهد تا نهاوند را بدهم، با مخارج تبلیغات چه کنم؟ ما دست از اصرارمان برنداشتیم و گفتیم: حالا شما تشریف بیاورید، بقیه کارها با ما.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

از خارج برایمان فرستاده اند!

از آن روز به بعد، به همان ترتیبی که گفته بود، چای دم می کردم. جالب این بود که هر کس چای را می خورد، با به به و چه چه می گفت: عجب چای خوبی! این چای را از کجا خریدید؟ حاجی می خندید و به شوخی می گفت: از خارج برایمان فرستاده اند!
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

آقای یوسفی! بد این است که به عهدمان وفا نکنیم

چند نفر از جوانان روستای برجک از حاجی دعوت کرده بودند تا برای سخنرانی به آنجا برود. ماشین نبود. من یک موتور تریل ۲۵۰ سی سی داشتم. گفت: با همین می رویم. گفتم: نه، حاجی! خوب نیست، خیلی بد است. گفت: آقای یوسفی! بد این است که به عهدمان وفا نکنیم.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

می خواهید اختلاف ایجاد بکنید. این حرکت عليه من است!

همین که حاج آقا طالبیان وارد جلسه شد، نماینده وقت، یعنی رقیب انتخاباتیش که روحانی هم بود، با عکس العمل شدیدی از جا بلند شد و گفت: شما با دعوت از ایشان به این جلسه، می خواهید نبش قبر سیاسی بکنید! می خواهید اختلاف ایجاد بکنید. این حرکت عليه من است!
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

دوست ندارم از مسئولیتم سوءاستفاده کنم

با همان نگاه نافذ و لبخند ملیح رو به من کرد و گفت: این پنج تومان را ببر و برای ماشین بنزین بخر. رفتن به خانه یک کار شخصی است. من دوست ندارم از مسئولیتم سوءاستفاده کنم.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

باید احساس مسئولیت داشته باشند

هدف این است که روح امیدواری را در این افراد زنده کنم و یادآوری کنم که مسئولیت یک خانواده بر دوششان است و باید احساس مسئولیت داشته باشند.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

مادرم قسمم داده و گفته با شما هم سفر نشوم

حاج آقا! شما با این اتوبوس بروید و من با اتوبوس بعدی می آیم. به خدا شرمنده ام، آخر مادرم قسمم داده و گفته با شما هم سفر نشوم! مادرم می گوید که شما بدشانس هستید
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

وقت دکتر از حیات من بیشتر ارزش دارد

صالح استاندار و دکتر شیبانی هم وزیر بهداشت و درمان بود. با آن حال و وضعیت، حرفم را قطع کرد و گفت: نه نه، بگو نیاید، وقت دکتر از حیات من بیشتر ارزش دارد، نه، نه.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه