خاطرات - صفحه 71

navideshahed.com

برچسب ها - خاطرات
نوید شاهد: سال 64 در نزديكي فاو بوديم. محل استقرار گردان يا رسول(ص) به خط دشمن خيلي نزديك بود. چند روزي به محرم مانده بود كه رزمنده ها خودشان را آماده عزاداري سالار شهيدان ابا عبدالله الحسين (ع) مي كردند
کد خبر: ۳۸۸۳۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۱۵

نوید شاهد: چهارشنبه 9 تيرماه 1361؛ امروز نتيجه كنكور دانشكده افسري را اعلام كردند و من هم جزء قبول شدگان بودم. خيلي خوشحال شدم از اينكه قبول شدم و در روزنامه نوشته بود كه بايد براي امتحان مصاحبه و معاينات پزشكي به تهران بروم .من جزء گروه نهم كه از پنجاه نفر تشكيل مي شد بودم كل قبولي در كنكور دانشكده در حدود 1400 نفر بود كه از بين ده هزار شركت كننده قبول شده بودند.
کد خبر: ۳۸۸۳۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۱۵

نوید شاهد: آن چه پيش روي داريد شرح وقايع و حوادثي است كه پس از بمباران شيميايي سردشت در روز هفتم تير ماه 1366 و بعد از آن براي من پيش آمد، خاطرات ي كه از ذهن براي من و بسياري ديگر فراموش نشدني هستند.
کد خبر: ۳۸۸۲۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۸

نوید شاهد: کتاب خاطرات شهید مدافع حرم حسن غفاری که در سوریه به شهادت رسیده به قلم ابوالفضل طاهرخانی از سوی انتشارات روایت فتح منتشر خواهد شد.
کد خبر: ۳۸۸۲۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۸

به مناسبت سالروز شهادت
نوشين بعداز نماز صبح به همراه برادر شهيدم محسن هر دو با زبان روزه براي شركت در جهاد كشاورزي ، كمك و جمع آوري محصولات آنهایی كه به جبهه رفته بودند به روستا مي رفتند
کد خبر: ۳۸۸۲۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۷

دفتر خاطرات -
نويد شاهد:"عباس حسيني مردي" نوجواني پانزده ساله است كه 12بهمن 1357 به همراه دوستانش براي ديدن امام خميني به بهشت زهرا مي رود؛ اما موفق به ديدار نمي شود، زيرا ايشان در مدرسه رفاه مستقر شده اند. فردا باز به همراه دوستانش به آنجا مي رود كه اين بار هم موفق نمي شود...
کد خبر: ۳۸۸۲۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۶

خاطره ای از حاج احمد متوسلیان
نوید شاهد: آري، نخستين مأموريت «احمد» به عنوان يك پاسدار انقلاب، رويارويي با كانون تروريستي چپ آمريكايي در تركمن صحرا بود، مصافي كه بعدها در روزشمار وقايع انقلاب به جنگ اول گنبد معروف شد؛ نبردي كه مي رفت تا به موهبت پايمردي «احمد» و همرزمان او، كار را به سود جبهة انقلاب اسلامي به پايان رساند
کد خبر: ۳۸۸۲۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۱۳

نوید شاهد: يكي مي گفت : "تازه رسيده بودم به قرارگاه تاكتيكي و دلم مي خواست حاج احمد را ببينم . همين طور كه داشتم قدم زنان به طرف قرارگاه مي رفتم ، صحنه عجيبي ديدم .
کد خبر: ۳۸۸۲۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۱۳

حاج احمد متوسلیان
نوید شاهد: از ساعتها پيش ، دشمن پاتك هاي سنگيني را روي بچه ها انجام مي داد و آنها هم جانانه دفاع مي كردند . در همين گير و دار، ناگهان غرش سهمناك و مهيبي را در كنار دژ مرزي شلمچه شنيدم .
کد خبر: ۳۸۸۲۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۱۲

روايتي خواندني از سردار بي نشان حاج احمد متوسليان/
نوید شاهد: گفتم:اين هم حاج احمد! چرا نمي گذاشتي برويم پيش ايشان؟گفت:تركش بزرگي به پايش خورده، مي گويد امدادگرها همينجامداوايم كنند، آدمي نيستم بچه ها رازير آتش دشمن ول كنم و عقب برگردم!
کد خبر: ۳۸۸۲۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۱۲

خاطره ای ناب از حاج احمد متوسلیان
نوید شاهد: عمليات فتح المبين ، اولين عمليات بزرگي بود كه به تيپ واگذار شد . قبل از شروع عمليات ، قرار بر اين شد گروهي براي شناسايي به منطقه اعزام شوند
کد خبر: ۳۸۸۲۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۹

روايتي خواندني از فرمانده تيپ 27 محمد رسول الله (ص):
نويد شاهد: پيش امام (ره) كه بودم، ايشان دستي روي پايم كشيد و با لحني پدرانه پرسيدند: آقاي متوسليان پايت چه شده؟ گفتم زخمي شده! بعد هم ساكت شدم. امام (ره) با حالت خاصي روي پايم دست كشيد و گفتند...
کد خبر: ۳۸۸۲۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۹

نوید شاهد: به نماز اول وقت و جماعت، عادت داشت به همه سفارش مي كرد كه هر جا هستيد، نماز را اول وقت و به جماعت بخوانيد
کد خبر: ۳۸۷۹۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۱

نوید شاهد: زمستان سال 63 يا 64 بود و هواي سرد و باراني اهواز بر پوست دست و صورت شلاق مي كشيد، چشم ها ورم مي كرد و لب ها پوست مي تركاند.
کد خبر: ۳۸۷۹۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۱

نوید شاهد: نماز شب شبي از شب هاي تابستان 63، در پادگان شهيد «بيگلو اهواز»، شب را ميهمان گردان مالك اشتر و آقا مهدي بودم.
کد خبر: ۳۸۷۹۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۱

نوید شاهد: شبي در شهرستان شوشتر، هوا سرد و باراني بود، بيشتر چادرها آسيب ديده بودند پيوسته براي بهتر زيستن و محكم كردن چادر، مي رفتيم و مي آمديم مبادا بندها پاره شود.
کد خبر: ۳۸۷۹۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۱

نوید شاهد: روزي به همراه سردار خوش سيرت و جمعي از دوستان مي رفتيم، آفتاب وقت اقامه نماز ظهر را اعلام مي كرد، سردار دستور دادند، نماز بخوانيم و سپس حركت كنيم!
کد خبر: ۳۸۷۹۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۱

نوید شاهد: عمليات والفجر هشت در سال64 بود و آقا مهدي هر شب براي شناسايي دشمن مي رفت. از ايشان تقاضا كردم كه با شما در شناسايي شركت كنم، پاسخ مثل هميشه، نه! بود و اينكه سخت است، عاقبت گريه و اصرارم بر انكارشان پيروز شد و همراهي ام را پذيرفتند.
کد خبر: ۳۸۷۹۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۱

نوید شاهد: به بچه هاي رزمنده بسيار احترام مي گذاشت و در مقابلشان خيلي با ادب حرف مي زد و سعي مي كرد با نزديك شدن به بچه ها و شنيدن درد دلهايشان، مشكلاتشان را حل كند.
کد خبر: ۳۸۷۹۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۳۱

نوید شاهد: مرحله سوم عمليات كربلاي پنج، پاي آقا مهدي تا زانو در گچ بود. آثار جراحت و زخم در جسم ايشان لبريز بود و پزشكان بر استراحت مطلق ايشان تأكيد داشتند. عصر بود شايد، كه ناگهان ديدم آقا مهدي در حال باز كردن گچ هاي پايشان هستند.
کد خبر: ۳۸۷۹۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۳۱