نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره ای از شهید
خاطره‌‌ای از شهید «محمد دروگری دهبارزی»
همرزم شهید تعریف می‌کند: «در نمازها لحظه‌ای صدای گریه بچه‌ها قطع نمی‌شد، شروع گریه هم از آیه ایّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعین بود. اولین کسی که زیر گریه می‌زد. علی بود و...»
کد خبر: ۵۶۲۹۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۰

خاطره‌‌ای از شهید «حسین داپرزه»
دخترخاله شهید تعریف می‌کند: «زمانی که شهید به مرخصی می‌آمد، همیشه ما بین حرف‌هایش از شهادت صحبت می‌کرد و با اطمینان بیان می‌کرد که خدمت سربازی‌اش همراه با شهادت وی پایان می‌یابد.»
کد خبر: ۵۶۲۸۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۹

خاطره‌‌ای از شهید «عباس رضایی سردره»
پدر شهید تعریف می‌کند: «شهید کپی شناسنامه خود را تغییر داده بود و سنش از 13 سال به 15 سال تغییر کرده بود و چون رشد بسیار خوبی داشت کسی نفهمید که در حقیقت...»
کد خبر: ۵۶۲۷۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۷

خاطره‌‌ای از شهید «حسن مسلمی»
همسر شهید تعریف می‌کند: «وقتی می‌آمد از امامان برایمان صحبت می‌کرد. خیلی به نماز و واجبات سفارش می‌کرد. از جبهه می‌گفت، از توپ و خمپاره، از دوستانش که یکی یکی...»
کد خبر: ۵۶۲۷۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۴

خاطره‌‌ای از شهید «اصغر قاسمی تیروری»
پدر شهید تعریف می‌کند: شهید گفت «پدر من چطور می‌توانم در جامعه‌ای زندگی کنم که همه مردم آن دارند به جبهه می‌روند. هرجایی که نگاه می‌کنم یک شهید می‌بینم که دارند به میدان جنگ می‌روند...»
کد خبر: ۵۶۲۶۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۳

خاطره‌‌ای از شهید «غلام قورچی‌زاده»
پدر شهید تعریف می‌کند: «می‌دانستم فرزندم در این جنگ سالم برنمی‌گردد. همیشه گریه می‌کردم و چشمم به در بود که شاید غلام بیاید یا خبری از او برسد، تا اینکه...»
کد خبر: ۵۶۲۵۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۲

خاطره‌‌ای از شهید «سعید جبارزاده»
مادر شهید تعریف می‌کند: «شهید وقتی که با خانواده‌اش می‌نشست به آن‌ها می‌گفت سعی کنید کارهایتان را برای خداوند عزوجل انجام دهید و فقط برای نزدیکی به خداوند کارهای...»
کد خبر: ۵۶۲۵۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۱

خاطره‌‌ای از شهید «خلیل تختی‌نژاد»
دوست شهید تعریف می‌کند: خلیل می‌گفت «خیلی باید ایمان آدم قوی باشه که اینطور بجنگه»، در واقع الگوی نظامی خلیل، شهید سیّد حمید تقوی‌فر بود. عاقبتش هم مانند خود ایشان...
کد خبر: ۵۶۲۵۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۱

خاطره‌‌ای از شهید «ایوب دهقانی سیاهکی»
برادر شهید تعریف می‌کند: «ایوب تیراندازی‌اش خیلی خوب بود و هرگز پیش نیامده بود که نتواند هدفش را بزند، برای همین با اینکه ایوب از من کوچک‌تر است ولی در همه کارهایم الگو قرارش می‌دهم و راهش را ادامه می‌دهم.»
کد خبر: ۵۶۲۳۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۷

خاطره‌‌ای از شهید «عباس احمدی»
پدر شهید تعریف می‌کند: خواب دیدم که عباس با لباس فُرم سپاه و صورتی آراسته در حالی که یک سبد گل قرمز دست من داد به خانه برگشته است و با خوشحالی می‌گفت «پدر به آرزوی خود رسیدم و با دست پر برگشتم...»
کد خبر: ۵۶۲۳۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۵

خاطره‌‌ای از شهید «مراد ترکی»
پدر شهید تعریف می‌کند: «ما روی همان تَپِه، مسجدی ساختیم و قبر او را در حیات مسجد قرار دادیم. همان طور که خودش گفته بود.»
کد خبر: ۵۶۲۲۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۴

خاطره‌‌ای از شهید «اکبر محمودی زاده»
مادر شهید تعریف می‌کند: وقتی این صحنه‌ها از تلویزیون پخش می‌شد، شهید می‌گفت «من هم باید بروم مادرجان، من باید بروم تا جنگ تمام شود، من باید پوزه صدام را به زمین بزنم.»
کد خبر: ۵۶۲۲۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۳

خاطره‌‌ای از شهید «خلیل تختی‌نژاد»
دوست شهید تعریف می‌کند: «در نوجوانی خیلی از رفاقت‌ها با گذر زمان از یاد می‌روند. اما رفاقت من و خلیل و یکی دیگر از دوستان‌مان با پایان دوران دبیرستان تازه شروع شد.»
کد خبر: ۵۶۲۱۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۰

خاطره‌‌ای از شهید «عبدالرضا مجیدی»
همرزم شهید تعریف می‌کند: «او عاشق و لایق شهادت بود، شهید از همه لحاظ مخلص به خدا بود. کمتر کسی هست که ایشان را نشناسد و همه بچه‌های گردان او را جان نثار حسین می‌خواندند.»
کد خبر: ۵۶۲۱۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۰

خاطره‌‌ای از شهید «محمد زعیم‌کار»
برادر شهید تعریف می‌کند: «آموزشگاه همه در مورد ارزش شهید و شهادت صحبت کردند. بدون اینکه نامی از کسی بُرده شود و از چند روز قبل گویا همه مردم محله خبر از شهادت شهید را داشتند و ...»
کد خبر: ۵۶۲۰۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۹

خاطره‌‌ای از شهید «بختیار نکویی»
دوست و همرزم شهید تعریف می‌کند: «در راه بازگشت از شرکت مسافربری با پیرمردی که ایام محرم به روستای ما جهت عزاداری و مداحی می‌آمد برخورد کردیم و ...»
کد خبر: ۵۶۲۰۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۸

خاطره‌‌ای از شهید «خلیل تختی‌نژاد»
برادر شهید تعریف می‌کند: «خلیل به واقع ستون خیمه خانواده و دوستان بود و با شهادتش تبدیل به تکیه‌گاهی معنوی و الگویی مجسم برای همه شد.»
کد خبر: ۵۶۱۹۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۷

خاطره‌‌ای از شهید «حسن خاکساری»
همسر شهید تعریف می‌کند: «آن شب همکارانش این اجازه را به او ندادند که به خانه بیاید و به ما سر بزند. جالب اینجاست که در همان شب دخترمان به دنیا آمد و ...»
کد خبر: ۵۶۱۹۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۷

خاطره‌‌ای از شهید «خلیل تختی‌نژاد»
دوست و هم‌دوره شهید تعریف می‌کند: خلیل طوری از پله‌ها پایین می‌رفت که نگران گفتم «خلیل مواظب باش زمین نخوری چرا اینقدر عجله می‌کنی؟»، بالاخره جواب داد «یکی از بچه‌ها سُر خورده، سریع باید ببریمش دکتر. زود باش تندتر بیا»
کد خبر: ۵۶۱۷۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۳

خاطره‌‌ای از شهید «محمدنور عبداللهی»
همکار شهید تعریف می‌کند: «یک جسد روی زمین افتاده بود. وقتی دیدن ما برای کمک از هلال احمر آمده‌ایم صدایمان زدند، وقتی جلو رفتیم دیدیم که...»
کد خبر: ۵۶۱۷۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۲