جواب داد:رسول خيلي دلم ميخواهد استراحت كنم ولي نميشود. بدون اين كه بخواهم در زندگي براي عدهاي تكيه گاه شدهام. ميترسم من بيفتم آنها هم بيفتند. مجبورم تا آخرين لحظهاي كه زندهام سر پا بايستم. بعد هم رسول جان! خدا يك برگ مأموريت به ما داده كه باشيم. وقتي هم برگ مرخصي را داد كه خوب ميرويم
شهید علی اکبر یاالله نهم خردادماه 1343 در کاشان به دنیا آمد .پدرش کارگرکارخانه حریر و مخمل کاشان و مادرش خانه دار بود .هفتم آذرماه 1360 در درگیری با اشرار در جاده نیک شهر –چابهار بر اثر اصابت گلوله به دیدار معشوق خویش شتافت و در گلزار شهدای دارالسلام کاشان به خاک سپرده شد.
شهید صادق قاسمیان، يكم فروردين 1345، در شهر طالخونچه از توابع شهرستان مبارکه چشم به جهان گشود. پدرش مصطفی، کشاورز بود و مادرش جواهر نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. حسابدار قرض الحسنه حضرت قائم بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت. شانزدهم اسفند 1362، در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
به مناسبت سالروز ولادت روحانی شهید «علی ایرانمنش»:
هنگام ازدواج آقای ایرانمنش یکی از نزدیکان به او گفته بودند که با لباس روحانیت وارد مجلس عروسی نشود و آن لباس را در بیاورد، اما ایشان قبول نکردند و با همان لباس مقدس روحانیت در مراسم عروسی حاضر شدند و مراسم ازدواج ما بسیار ساده برگزار شد.
در عملیات مسلم ابن عقیل قرار بود شبانه به شهر مندلی عراق وارد شویم، شهید حسین اخلاصی زنگنه- که بچه های رزمنده را با نام گلاب صدا می زد قبل از حرکت ، اورکت خود را از تن بیرون آورده و به مسئول خود داد. من به او گفتم: گلاب، شب مندلی خیلی سرد است و او جواب داد: گلاب! من که امشب شهید می شوم، چرا مدیون بیت المال باشم؟
از اين رو معاشرت با غريبان بي كسان و تهديدستان را دوست داشتم. رازهاي نهفته دلم را در زندگي آنها مي يافتم تا مي توانستم به مظلومان به اندازه خودم كمك مي كردم.
جانباز هفتاد درصد علی رضاپور تقی آباد فرزند محمد در سال 1360 عازم جبهه حق علیه باطل گردیده و در اواخر جنگ در حالی که عازم منطقه سمن بوکان برای اعزام به سردشت بود در منطقه سقز با اصابت گلوله های ضد انقلابین مجروح و قطع نخاع گردیده است.
خاطراه ای شنیدنی از زبان پدر شهید محمدرضا میرزایی؛
ماه مبارک رمضان سال 1362 با محمد رضا در حالی که مشغول کار بودم با او صحبت می کردم گویی می دانستم محمدرضا در این اعزامی که به جبهه می رود دیگر برنمی گردد.
همیشه با تو :کتاب «همیشه با تو » زندگی نامه ،عقاید و خاطرات شهید حسن اقا شریفی ستوده میباشد که در 2000نسخه توسط انتشارات دارخویین در نوبت دوم سال 1397منتشر گردید.نویسنده کتاب حسن کشائی آرانی میباشد.
جانباز محمدمهدی موحدیان متولد سال 1346 فرزند ابوالقاسم در سال 1366 در سن ا6 سالگی وارد جبهه نبرد حق علیه باطل گردیده و بعد از حضور فعال در چندین عملیات در سال 1367 در عملیات کربلای 5 از ناحیه کمر مجروح و قطع نخاع شده است
دوست و همسنگر شهيد محمد سليمان نژاد مى گويد: قبل از شروع عمليات به من گفت احمد بيا كنارم بنشين. گفت كفنى دارم كه قسمت هاى از آن را جوشن كبير كامل نوشته ام، مى خواهم هر كدام از ما زودتر شهيد شد، ديگرى را شفاعت كند. من به شوخى به او گفتم: تير به ما نمى خورد. گفت: بيعت مى كنى؟
شهید خلیل حسن بيكي الله آبادي بيست و هشتم مرداد 1333، در شهرستان يزد به دنيا آمد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و پنجم دي 1365، با سمت جانشين فرمانده ستاد تيپ 18 الغدير در شلمچه بر اثر اصابت تركش خمپاره به سر، شهيد شد.
از آن طرف تپه هشت جنازه را نشانم داد و گفت: هر چه آر پی جی انداختی خورد توی آن هایی که پایین تپه بودند. گلوله ی آخری وسط آن دو نفر خورد که در حال پایین آمدن بودند.آن موقع بود که متوجه مفهوم آن آیه شدم. من فقط شلیک کردم. خدا تیر را هدایت کرد و به هدف زد.
بین راه؛ بچه ها مرا در جلوی بیمارستان کنار دست راننده می بینند؛ دست و پا شکسته و گچ گرفته. چون حالم بد بود، مرا جلو گذاشته بودند تا شاید حالت تنگی نفس و خفگی ام بر طرف شود. یک دفعه متوجه شدم یک نفر مرتب داد می زند:" بابا... بابا..." سرم را برگرداندم پسرم بود مرا از شیشه ماشین دیده و شناخته بود.
داشتم سرنگ را می کشیدم تا مواد را وارد سرنگ کنم که ناگهان معده مجروح تحریک شد و نیم خیز شد و بالا آورد روی سر و صورت من ریخت من هم با چشم بسته دنبال چیزی می گشتم تا چشمانم را پاک کنم ؛ از طرفی یک دستم به مریض بود که از تخت نیفتد. بالاخره با مقنعه، صورتم را پاک کردم.