قسمت چهارم خاطرات شهید «علیاکبر ابراهیمی»
شهید «علیاکبر ابراهیمی» در خاطرات ش مینویسد: «دوازده روز در خط پدافندی بودیم. آب کم بود؛ خیلی کم. فقط برای وضو گرفتن آب داشتند. آب نبود، اما خدا بود. یاد خدا، درک خدا، عشق به خدا در دلها موج میزد. موجی عظیم که هیچ عاملی باعث خشکیدن آن نمیشد.»
کد خبر: ۵۶۷۰۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۸
برادر شهید «محمود امیدوار» نقل میکند: «ترکش به پهلویش اصابت کرده بود. چشمهایش تیره و تار میشد اما بچهها را به پیش روی و شکستن خط دعوت میکرد: برید جلو، با من کاری نداشته باشید. من منتظر میمانم تا برگردید.»
کد خبر: ۵۶۶۹۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۵
«دو روز از برگشتن من از جبهه نگذشته بود، که جنازه پسرم را به «قزوین» آوردند و دُرست دو روز بعد هم نامه پسرم رسید، که نوشته بود: «پدر جان! من راضی به زحمت شما نبودم که به «آبادان» برای دیدن من بیایید. من نامه شما را خواندم و میدانم که این آخرین دیدار من با خانوادهام میباشد ...» ادامه این خاطره از شهید «گنجعلی غیاثوندمحمدخانی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۶۹۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۵
خاطرات شفاهی جانبازان
«مجید لایحی راونگی» جانباز 55 درصد جنگ تحمیلی میگوید: «سال 1364 دوران اوج جنگ بود که به جبهه رفتم. به صورت داوطلب نامنویسی کردم و در تیپ 58 ذوالفقار مشغول به خدمت شدم. عشق رفتن به جبهه را داشتم. وظیفه هر مسلمانی است که به جبهه برود و از میهنش دفاع کند.»
کد خبر: ۵۶۶۹۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۵
قسمت سوم خاطرات شهید «علیاکبر ابراهیمی»
همرزم شهید «علیاکبر ابراهیمی» نقل میکند: «گفت: ابوالقاسم! چشمم که به بچه چهل روزه شیرعلی میافته، خجالت میکشم که برم جبهه و سالم برگردم. نگاهش پر از التماس بود. گفت: دعا کن من هم شهید بشم.»
کد خبر: ۵۶۶۹۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۵
از شهید «اکبر طحانی عبداللهی» نقل شده است: «سال ۱۳۵۷ کم کم درگیریهای خیابانی شروع شده بود، در آن شرایط حساس، شهید طحانی پیشنهاد کشیدن نقاشی تصویر حضرت امام(قدس سره) بر روی دیوار روبروی مسجد جامع ملارد را به من داد و بنا شد شب همین کار را دور از چشم نیروهای گشت ژاندارمری انجام بدهیم. شب، به کمک بقیه بچهها یک وانت جور کردیم و پشت وانت چند تخته بنایی گذاشتیم و شد داربست.»
کد خبر: ۵۶۶۹۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۵
خاطرات شهید «بهروز مدیری»
گاه وضعیت و شرایط سخت، عصبانیتها و ناملایمات باعث میشد تا بعضی از بچهها یک جایی به هم بریزند و نقص و ضعف اخلاقی خود را آشکار کنند اما بهروز از این قاعده مستثنی بود. او نه تنها «یَل گردان» بود بلکه «یَل اخلاق» هم بود.
کد خبر: ۵۶۶۹۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۵
قسمت دوم خاطرات شهید «علیاکبر ابراهیمی»
برادر شهید «علیاکبر ابراهیمی» نقل میکند: «نگاهی به جمعیت کرد و گفت: جبهه به ما نیاز داره. نباید جا خالی کنیم. گفتم: اینجا هم ول نمیکنی؟ گفت: در هر شرایط باید برای جبهه نیرو جمع کنیم. باید پابهپای امام حرکت کرد.»
کد خبر: ۵۶۶۹۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۴
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «مسلمی» با بیان اینکه نامهای از همسرش پس از شهادت وی در جبهه به دستش رسید، گفت: محمد، جانِ خود را در راه آرمانها و اعتقاداتش فدا کرد.
کد خبر: ۵۶۶۸۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۳
خاطرات شفاهی جانبازان
«محمد بلوردی» جانباز 45 درصد جنگ تحمیلی میگوید: «وقتی به جبهه رفتم مدت زیادی طول نکشید که به عملیات بیتالمقدس اعزام شدم. من در آن زمان راننده آمبولانس بودم، کارم اینگونه بود که میرفتم خط و مجروحها را به بیرون از منطقه عملیات انتقال میدادم. یکروز با یکی از مجروحان کنار انبار مهمات بودم که کلاج ماشینم در رفت و ...»
کد خبر: ۵۶۶۸۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۳
خاطرات شفاهی والدین شهدا
شهید «حیدر رجب پور» از شهدای بسیجی استان ایلام است که اردیبهشت ۱۳۶۶ در جبهه گیلانغرب به درجه رفیع شهادت نایل آمد. همسر گرانقدر شهید میگوید: پایبند به انقلاب و نظام باشید و جوانان ما از انقلاب و خون شهدا دفاع کنند و در مقابل دشمن ایستادگی کنند.
کد خبر: ۵۶۶۷۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۱
خاطرات شفاهی جانبازان
«محمدحسین ماندگاری» جانباز 50 درصد جنگ تحمیلی میگوید: «به صورت داوطلب در جبهه نامنویسی کردم و برای آموزش من را به 05 کرمان اعزام کردند. در این مدتی که جبهه بودم سه بار مجروح شدم و آخرین مجروحیتم در عملیات خیبر اتفاق افتاد. من اگر کاری انجام دادم برای رضای خدا بود.»
کد خبر: ۵۶۶۶۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۹
قسمت دوم خاطرات شهید ارتش «علی حسنبیکی»
برادر شهید «علی حسنبیکی» نقل میکند: «در مراسم تشییع علی، تنها کسی که معنای گریههای آقای خطیبزاده را میفهمید، من بودم. او برای دوری و جاماندگی از علی میگریست. شاید معنای هر قطره اشک او فریادی بود که: علی! آن عهد را فراموش نکن.»
کد خبر: ۵۶۶۶۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۳۰
قسمت دوم خاطرات شهید «داود نجمالدین»
مادر شهید «داود نجمالدین» نقل میکند: «اگه یک روز راه کربلا باز شد و شما رفتین، سلامم رو به امام حسین برسونین. گفتم: پس فقط در حد حرفه که میگی کربلا کربلا ما داریم میآییم؟ از ته دل آه کشید و گفت: رفتن به کربلا آرزومه.»
کد خبر: ۵۶۶۶۴۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۸
خاطره نگاری آزادگان
«آسمان، آبیتر» مجموعه کلیپهای مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش میشود. این قسمت از «آسمان، آبیتر» با جانباز و آزاده سرافراز ارتش «حسین ابویی» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت میکند.
کد خبر: ۵۶۶۶۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۸
دو روایت از شهید «نورالحسین امیری»
شهید «نورالحسین امیری» می گوید: تعداد کم نیروها ملاک نیست. هرکدام از آنها به خدا توکل دارند و میتوانند مقابل یک سپاه کفر ایستادگی کنند.
کد خبر: ۵۶۶۶۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۷
پدر شهید «عباس جمال» نقل میکند: «گفت: «بابا! هر بدی ازم دیدین بگذرین، دلم نیومد اینو به مامان بگم. مادرش قرآن به دست ایستاده بود که عباس رد بشود. از در که خارج شد، به دلم گذشت عباس دیگر برنمیگردد.»
کد خبر: ۵۶۶۵۸۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۷
« توی سنگر اجتماعی ما ۵ نفر بودیم و هر شب که برای نگهبانی نوبت من میشد واقعاً ترس عجیبی داشتم و هر لحظه احساس میکردم در کمین دشمن و کشته شدن هستم ...» ادامه این خاطره از آزاده و جانباز «عزیزالله فرجیزاده» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۶۵۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۳
خاطرات شفاهی جانبازان
«قاسم مرادی میرشکاری» جانباز 30 درصد جنگ تحمیلی میگوید: «سال 1366 برای جبهه نامنویسی کردم و به کردستان اعزام شدم. کنار سنگر بودم که یک خمپاره به آن برخورد کرد، خواستم بلند شوم که خمپاره دوم هم کنارم اصابت کرد و از ناحیه چشم مجروح شدم. ما تا آخر پای شهدا و انقلابمان ایستادهایم...»
کد خبر: ۵۶۶۵۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۷
برگی از خاطرات؛
«خم شد سیگار را بردارد خطاب به من فریاد کشید حرکت نکن. وقتی به جلوی پایم نگاه کردم سیمی را دیدم که در نیممتری پای من از زیر علفها رد شده بود و وصل بود به انواع تلههای انفجاری ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات رزمنده دفاع مقدس «رضا کاظمی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۶۵۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۷