خصوصیات اخلاقی شهید حاج حمدالله دکامی به روایت حسین هاشمی – از مسئولان ستاد آزادگان کشور؛
شهید بسیار خوشرو و خوش برخورد بود و هیچ وقت عصبانی نمی شد چهره ی خندانش مثال زدنی بود عموما" هر کسی مشکلی داشت، با وی در میان می گذاشت معمولا" کسی روی حرفش حرف نمی زد.
کد خبر: ۴۲۵۹۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۹
خاطرات نصرت فرمند همرزم شهید محسن آقا رضی؛
سرم را برگرداندم، محسن پیشانی اش را روی پیشانی محمود گذاشته و محمود آرام تر از همیشه بعد از دیدن خانواده اش به خواب ابدی فرو رفته بود.
کد خبر: ۴۲۵۷۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۸
خاطرات رزمنده دوران دفاع مقدس کرمانشاه- ایرج امجدیان؛
نزدیکهای اذان صبح، عراق حمله کرد و تمام خطوط منطقهای تیپ مسلم و لشکر 81 زرهی را شکست و آتش بسیار سنگینی بر سر نیروهای ما ریخت. تا ساعت شش و هفت با فرمانده تیپ ارتباط بیسیم داشتیم و وی دستور داد به صورت تاکتیکی عقبنشینی کنیم.
کد خبر: ۴۲۵۷۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۷
شهید فریبرز طاهریان
حجاب تو در این جا مثل جهاد منه در جبهه
کد خبر: ۴۲۵۶۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۶
«اگر میشد به بادبادکها طناب بست» برداشتی آزاد از خاطرات دوران نوجوانی «سیدآزادگان» سید علیاکبر ابوترابی است که توسط «زهره علیعسگری» به نگارش درآمده است.
کد خبر: ۴۲۵۳۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۱
وصیت نامه شهید حسین سنماری
حسین سنماری، بیستم شهریور ۱۳۴۳، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش رضا، کتابفروش بود و مادرش فروغالسادات نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته برق درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیستم فروردین ۱۳۶۶، در شلمچه به شهادت رسید. پیکرش مدتها در منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۷۶، پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
کد خبر: ۴۲۵۳۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۰
خاطرات شهید یدالله لطفی
یدالله لطفی، یکم مرداد ۱۳۴۶، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش اسدالله، پارچهفروش بود و مادرش صفورا نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیستم فروردین ۱۳۶۶، در باباهادی قصرشیرین توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید. پیکرش مدتها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۸ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
کد خبر: ۴۲۵۳۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۰
صبح عاشوراي سال 1359 به ما دستور دادند که در ارتفاعات مشرف بر سومار تظاهر به تک کنيم، به سنگرهاي برادران ارتش رسيديم، آنها از طرف بنيصدر ملعون دستور داشتند تا با ما همکاري نكنند با وجود اين، قرار شد با آتش تهيه از ما پشتيباني کنند.
کد خبر: ۴۲۵۲۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۰
قسمت اول خاطرات شهید «علی طاهریان»
همسر شهید «علی طاهریان» نقل میکند: «هربار از سفر بر میگشت، سوغاتیاش کتاب بود. میگفت: کتاب غذای روحه. فقط که نباید به جسممون برسیم.»
کد خبر: ۴۲۵۲۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۹
از خدمت به خانواده شهدا تا شهادت در مرصاد
پسرم روزی دوبار میومد از ما سر میزد . میگفت ، بابا جان این ها خانواده شهید هستند و خیلی به گردن ما حق دارند . الان هم هستند ، آقای دماوندی که خانمش هم کارمند بنیاد شهید هست .
کد خبر: ۴۲۵۲۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۹
معرفی کتاب؛
ریگ های داغ پاتاق- مجموعه خاطرات رزمنده ی هشت سال دفاع مقدس مصطفی محمدی که در 190 صحفه تهیه و تدوین شده است.
کد خبر: ۴۲۵۱۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۸
خاطرات یونس نوروزی – همرزم شهید محمدرضا خاطری؛
محمدرضا که درست کنار من قرار داشت با صدای بلند شعار ( شهیدان زنده اند... ) را تکرار می کرد و با هر شعاری سر خود را از سنگر بیرون می آورد. در ششمین مورد که قصد شلیک داشت، همان لحظه که سر خود را از سنگر بیرون برده بود پیشانی اش مورد اصابت گلوله قرار گرفت.
کد خبر: ۴۲۴۹۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۴
خاطرات صفر بساطی- برادر شهید مصطفی بساطی؛
ناگهان همه جا تاریک شد. آتش، سیاه چادرها را به خاکستر تبدیل کرده بود. وقتی که به خودم آمدم، پدرم را دیدم که جنازه مادر و برادرم را کنار هم گذاشت.قاصدک ها به آسمان رفتند تا قاصد استقامت باشند.
کد خبر: ۴۲۴۸۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۰
خاطرات منصور عبدی- همرزم شهید حبیب الله عزیزی؛
" حبیب الله عزیزی " نیز در سوله ما اسیر بود. حال و هوای عجیبی داشت. همیشه می گفت کاش می توانستم به جبهه برگردم و آنجا شهید شوم. خیلی وقت بود از خانواده اش هم خبری نداشت.
کد خبر: ۴۲۴۸۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۰
شهید سید مسعود طاهری
بلند شد نماز بخواند. دید همه نشسته اند و کسی از جا بلند نمی شود. از همه مهمانها خواست که آماده شوند برای نماز جماعت. همه هاج و واج به هم نگاه می کردند. نماز جماعت در مجلس عروسی؟ عجیب بود. سابقه نداشت
کد خبر: ۴۲۴۷۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۰
خاطرات بانو علی میرزایی- خواهر شهید سلمان علی میرزایی؛
زنان و کودکان زیادی پاهایشان به خاطر راه رفتن زخمی شده بودند شهید با دیدن این وضع همه ی همرزمانش را راضی می کند که حدود 15 کیلومتر را پیاده روی کنند و زنان و بچه های پیاده را سوار ما شین می کند خود نیز در این عملیات شیمیایی می شوند.
کد خبر: ۴۲۴۶۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۰۶
خاطرات محمد گودینی- همرزم شهید حسین پورحسابی؛
به خاطر اصابت ترکش زیر جناق سینه اش پارگی به وجود آمده بود. روزهای اول من از این موضوع خبر نداشتم اما بعدها که دیدم گاهی از درد به خود می پیچید، متوجه شدم.
کد خبر: ۴۲۴۶۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۰۶
خاطرات فریده عبدالهی- فرزند شهید اسکندر عبدالهی؛
پسرک خردسال می گفت : من روزه ام را نمی شکنم، حاضر به روزه خواری و ترک روزه نیستم. خدا شفا دهنده ی من است. اگر قرار است که در ماه رمضان بمیرم چه بهتر که با زبان روزه به حضور خداوند شرف یاب شوم. چه بهتر با شهیدان محشور شوم.
کد خبر: ۴۲۴۴۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۷
خاطرات برادر شهید فریبرز فیض بشی پور؛
به او گفتم که شوهرم در بیمارستان است و همراهی ندارد. پس از چند لحظه آن پسر گفت: مادر صبر کن من بروم به خانواده ام بگویم و برگردم. خلاصه رفت و برگشت. او مرا به بیمارستان رساند.
کد خبر: ۴۲۴۰۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۳
خاطرات حبیبه رمضانی-ایثارگر کرمانشاهی؛
پاهایم را خیلی وقت قبل، خدا برای فرشته ای امانت گرفته بود. من فلج مادر زاد بودم. برای همین نمی توانستم روی پاهایم بایستم و از کشورم دفاع کنم. برادر سهراب منوچهری همیشه صبح ها می آمد و وقتی می دید من نمی خندم و غمگین ام می گفت: " جنگیدن همیشه، پا نمی خواهد...عطر نان هایت را ببین. از حالا من لبخند رزمندگان و شادی شان را می بینم." نه جنگیدن همیشه...
کد خبر: ۴۲۳۹۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۱